شب بی پنجره ی بی رازم شب خاموشو فراموش منم منو از وسوسه خالی کردی رو زمین خسته و بیهوش منم من نمیخواستمو دلتنگی به تمنای خوابم میکرد مثل پیچک به تنم میپیچید تن داغی که مذابم میکرد مثل هر شب تو نبودی اما شمع تاریکی من روشن بود تو نبودی که ببینی تا صب گرمی وسوسه ات با من بود شب بی پنجره آروم آروم سمت تاریکی تختم پیچید شعله ی خنده ی خاموش تو بود که رو دیوار اتاقم رقصید ♪ پشت در حادثه ی تاریکی روی دیوار چراغی خاموش تو کنار منی اما تو خواب من تو رویای توم اما بیهوش مثل هر شب تو نبودی اما شمع تاریکی من روشن بود تو نبودی که ببینی تا صب گرمی وسوسه ات با من بود شب بی پنجره آروم آروم سمت تاریکی تختم پیچید شعله ی خنده ی خاموش تو بود که رو دیوار اتاقم رقصید شب خاموشو فراموش منم مثل هر شب تو نبودی اما تو نبودی اما شعله ی خنده ی خاموش تو بود شعله ی خنده ی خاموش تو بود