مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی به جانم آتش افکندی مرا دیوانه کردی امشب که با ناله غمت در دیده میبارد دلم در سینه مینالد مرا دیوانه کردی آخ مرا دیوانه کردی تو آن گل مریم سپیدی بی تو دلم شوری و امیدی دیگر به دنیا ندارد دیگر به دنیا ندارد تو آن گل مریم سپیدی بی تو دلم شوری و امیدی دیگر به فردا ندارد دیگر به فردا ندارد اشکی که ریزد ز دیده من آهی که خیزد ز سینه من رنگ تمنا ندارد رنگ تمنا ندارد هم چون نسیم از برم بگذر یک لحظه در دیده ام بنگر شاید نشانی ز عشق و وفا بینم به چشم تو بار دگر تو آن گل مریم سپیدی بی تو دلم شوری و امیدی دیگر به دنیا ندارد دیگر به دنیا ندارد تو آن گل مریم سپیدی بی تو دلم شوری و امیدی دیگر به فردا ندارد دیگر به فردا ندارد