اون که یک سال پشت هم ممتد بی دلیل و بهونه خیلی بد زنگ آخر منو کتک میزد من باهاش کار دارم این روزا اون که چند سال رو همین گردم کیفشو تا کلاس میبردم جاش ته بستنیشو میخوردم من باهاش کار دارم این روزا ناظمی رو که دید باهوشم گفت یه روز این چیه که میپوشم جلو دنیا گذاشت تو گوشم من باهاش کار دارم این روزا زن صاحب خونه مون که ماشین داشت تو دل ما چه حسرتی میکاشت مادرم ابروهاشو برمیداشت من باهاش کار دارم این روزا پسر صاحب خونه مون فرهاد بوی جوجه که راه می افتاد جوجه ها رو به گربه ها میداد من باهاش کار دارم این روزا اون که گفت این دو سال سربازی من میشینم به پات بی بازی دختر اون زن بابام نازی من باهاش کار دارم این روزا پسر نره غول همسایه خواهرم تهمتای بی پایه پدرم این مریض بی مایه من چقدر کار دارم این روزا یه نفر بود که هنوزم هست یه مریض روانی بد مست که شبا شیشه هامونو میشکست من باهاش کار دارم این روزا اون که اسمش فقط برام پدره اون که چند ساله میگه تو سفره رفته گمرک برام موتور بخره من باهاش کار دارم این روزا