پدرام پالیز هربار خواستم بات حرف بزنم هیچوقت حرف منو نفهمیدی همیشه دعوا چشماتو باز نکردی ببینی چی میگم درد دلمو بفهمی هیچوقت نفهمیدی منو هیچوقت نفهمیدی منو در این خیالم که هرچه دارم آتش کشیدی و رفتی بی تو دو چشمم خیره به عکست من را ندیدی و رفتی هرچه باشم بی تو رؤیایی ندارم بی تو هیچم، بی تو دنیایی ندارم ای آشنای من ای تو دوای من با رفتنت من را به زندان کشاندی باور نمیکردم دوباره برگردم به آن شبی که رفتی و با من نماندی ای آشنای من ای تو دوای من با رفتنت من را به زندان کشاندی باور نمیکردم دوباره برگردم به آن شبی که رفتی و با من نماندی ♪ تنها جا ماندم از چشمان تو از دنیا بیزارم ای رویای من هر شب با یادت چشم بسته بیدارم یک نگاهت بس است تا که آرام شوم لحظه ای دل خوش به عکست بماند ای وای از این هوا چرا رفتی چرا وای از آن چشمت که آتش زد به جانم ای آشنای من ای تو دوای من با رفتنت من را به زندان کشاندی باور نمیکردم دوباره برگردم به آن شبی که رفتی و با من نماندی ای آشنای من ای تو دوای من با رفتنت من را به زندان کشاندی باور نمیکردم دوباره برگردم به آن شبی که رفتی و با من نماندی ♪ حسن بابا