میشناسیم از بس که زخم خورده تنم نمیشناسیم اما منم، سلام رفیق سلامتی تو را فریاد میزند آن کس که زهر ریخته، چشمش درون جام، رفیق میان شعله عشقی که نیست میسوزد شناسنامه یک عهد بی دوام رفیق چو ابر غرش ما، حکم بغض و باران است رسیده فصل گریه های ناتمام، رفیق دلم گرفته از این شهر، شهر بی مرام رفیق از این جماعت، در فکر انتقام رفیق کجای این شب، شب بی اعتبار گریه کنم به روی امنیت، شانه کدام رفیق ♪ نگو غریبه غمت را چرا نمی فهمد که حال و روز تو را آشنا نمی فهمد چه شرح می دهی احوال نابسامان را که هر که بغض ندارد تو را نمی فهمد به یادگار بماند گلایه ام به شما که اعتماد ندارم به سایه ام به شما به هرچه درد که دارم قسم قسم به شما که هر چقدر بنویسم نمیرسم به شما دلم گرفته از این شهر، شهر بی مرام رفیق از این جماعت، در فکر انتقام رفیق کجای این شب، شب بی اعتبار گریه کنم به روی امنیت، شانه کدام رفیق