جز بروی تو برویی نظری نیست مرا جز بکوی تو بکویی گذری نیست مرا جز بروی تو برویی نظری نیست مرا جز بکوی تو بکویی گذری نیست مرا من یکی خشک درختم هنرم سوختن است من یکی خشک درختم هنرم سوختن است ورنه در باغ محبت ثمری نیست مرا ورنه در باغ محبت ثمری نیست مرا جز بروی تو برویی نظری نیست مرا جز بکوی تو بکویی گذری نیست مرا ساقیا هرچه دهی باده چو جامم تسلیم ساقیا هرچه دهی باده چو جامم تسلیم در دلم شکوه به رخ چشم تری نیست مرا در دلم شکوه به رخ چشم تری نیست مرا جز بروی تو برویی نظری نیست مرا جز بکوی تو بکویی گذری نیست مرا آرزو بود مرا کز تو خبردار شوم آرزو بود مرا کز تو خبردار شوم تا شدم با خبر از تو، تا شدم با خبر از تو خبری نیست مرا، خبری نیست مرا تا شدم با خبر از تو خبری نیست مرا تا شدم با خبر از تو خبری نیست مرا جز بروی تو برویی نظری نیست مرا جز بکوی تو بکویی گذری نیست مرا تا نهادم به خرابات فنا پا، دیدم تا نهادم به خرابات فنا پا، دیدم پیش سلطان بقایت اثری نیست مرا، اثری نیست مرا پیش سلطان بقایت اثری نیست مرا پیش سلطان بقایت اثری نیست مرا جز بروی تو برویی نظری نیست مرا جز بکوی تو بکویی گذری نیست مرا جز بروی تو برویی نظری نیست مرا جز بکوی تو بکویی گذری نیست مرا جز بروی تو برویی نظری نیست مرا جز بکوی تو بکویی گذری نیست مرا پایان