دل ز سودای دو چشم تو به میخانه کند رقص دل ز سودای دو چشم تو به میخانه کند رقص لعل می گون تو در گرمی پیمانه کند رقص لعل می گون تو در گرمی پیمانه کند رقص محتسب از چه کنی منع از این باده ی نابم محتسب از چه کنی منع از این باده ی نابم که از آن بیخودی هشیار را چو دیوانه کند رقص که از آن بیخودی هشیار را چو دیوانه کند رقص دل ز سودای دو چشم تو به میخانه کند رقص لعل می گون تو در گرمی پیمانه کند رقص نیست بنیاد ریا غیر فریب و سالوس نیست بنیاد ریا غیر فریب و سالوس آنکه با عشق بپیوست به میخانه کند رقص آنکه با عشق بپیوست به میخانه کند رقص دل ز سودای دو چشم تو به میخانه کند رقص لعل می گون تو در گرمی پیمانه کند رقص دل ز سودای دو چشم تو به میخانه کند رقص لعل می گون تو در گرمی پیمانه کند رقص