من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیبم کنند که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟ من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیبم کنند که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟ (که چنین خوب چرایی؟) (که چنین خوب چرایی؟) (که چنین خوب چرایی؟) (که چنین خوب چرایی؟) ♪ من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیبم کنند که چرا دل به تو دادم دوستان عیبم کنند که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟ گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم؟ چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی که غم از دل برود چون تو بیایی (چون تو بیایی) (چون تو بیایی) (چون تو بیایی) (چون تو بیایی) (چون تو بیایی)