فرض کن این آخرین جای جهان هیچ کس نیست در ایستگاه قطار مکث می کند روی هر کسی چشمهای پنهان زیر کلاه در ساعتی به وسعت بیگانگی در لحظه ای به ندرت دلدادگی ایستاده زمان در انتهای جهان باز می گذرد از مقابلت آرام فرض کن این آخرین لحظه هاست روی صندلی اتاق یک هتل باز می شود دری پنهان از مقابلت به روز خاطره ها لحظه هایی که نمی گذرد بر ساعت لحظه هایی که نیست در یادت ایستاده زمان میان اتاق باز می گذرد از مقابلت آرام همیشه دیر می رسم به سرعت عبور تو تو زود می کنی وداع و من نگاه می کنم به مات ماندن خودم چه کُند می دَوَد زمان به تو نمی رسم مگر به پای باد پای مرگ ♪ فرض کن این اوج خوشبختیست باز در واپسین دقیقه دلتنگی باز می شود دری پنهان از مقابلت به روز خاطره ها لحظه هایی که نمی گذرد بر ساعت لحظه هایی که نیست در یادت همیشه دیر می رسم به سرعت عبور تو تو زود می کنی وداع و من نگاه می کنم به مات ماندن خودم چه کُند می دَوَد زمان به تو نمی رسم مگر به پای باد پای مرگ ♪ همیشه دیر می رسم همیشه دیر می رسم همیشه دیر می رسم همیشه دیر می رسم همیشه دیر می رسم همیشه دیر می رسم به تو نمی رسم مگر به پای باد پای مرگ