بچه به دنیا اومد، اسمش دانیاله بور و سفیده مثلِ نازیا یه پرستار که چشمِ آبی داره گفت سینه ی مادرشو کَند چه اشتهایی داره بابام خوشحال میخ پشتِ دَر فکر اینکه بشه همه چیش رشدِ من با قدِ کوتاه اومدم توو جنگلی که میخشکه سرو شاید باورت نشه ولی من یادمه چی شد پسر الآن بیست و چند سالمه مثلِ باد میگذره چشم به هم بزنی زیرِ خاک میدنت موریانه توو قبر تنتو گاز میزنه شاید هم پیر نشی یهو دیدی کال چیدنت ده ساله دارم خواب میبینم روزِ مرگمو فاصله ی کوتاهِ مرگ با روزِ اولو کلِ زندگیمو دیدم توو یه فیلمِ دورِ تند کلمه ها نمیتونن بگن سوزِ حرفمو همه لحظه ها رو دیدم اولین باری که مواد زدم توو اون غروبِ دلگیر همه عشقایِ خیالیم رو بلوغِ جنسی اون بلوزِ مشکی، سنِ کم و اون نبوغِ فکری همه بچه محلامو توو کلوپِ مهدی همه اسکناسایی که دزدیدم از زیرِ فرش کتونی های از بند آویزونِ زیرِ تیر برق کوچمون و باباهای زیرِ تیغِ فقر اینا رو میبینم و توو سرم ریشه میده ترس دوچرخه ی شونزدهم و توپ پلاستیکی و تیرِ آجری زنبیل نونِ مادرای پیرِ چادری شیلنگِ آب دستِ همسایه میشه آب خوری توو هر کوچه ده تا نیسانِ رنگِ جیغِ کاربنی دارم جسممو جا میذارم ایندفعه خواب نیست آمبولانسِ جلویِ خونه میزنه آجیر همه همسایه ها دورِ خونه جمعن داداشم داد میکشه توو سرش میزنه آبجیم هنوزم خیلی از رفیقام نمیدونن که آسمون قراره بشی خونم که دیگه نیستم و هیپ هاپ نمیخونم که میخوام برگردم ولی نمیتونم زُل زدم به سکانسِ دورِ قبرم هم باورم شده هم پُر شَکم ولی که چقد لالم و چقد پُر حرفم کاش میشد به مادرم بگم گریه نکن دورت بگردم دروغه اگه بگم دلم تنگ نمیشه واسه دستایی که میتونست دست بگیره واسه خانوادم و رفیقام و دفترِ شعرم واسه چشمایی که میتونست اشک بریزه واسه اونایی که هی نمیرسن و هی میدوئن واسه اون الکلایی که پِیک میشدن واسه اون یقه هایی که واسه رفیق جر میخوردن واسه همه بی کسی هام که شعر میشدن دلم تنگ میشه اما کوچ میکنم به جهانِ بعدی شاید اونجا نباشه تبعیض آدمی سیاه نباشه فضایِ قلبیش و واسه تظاهر به خوبی نذاره ته ریش جایی که رئیسی سرِ کارگرش داد نزنه نوازنده کنارِ خیابون ساز نزنه پدری خجالتِ بچشو نکشه حاکمی مردُمش رو بی گناه دار نزنه همونی که گریه میکنه سرِ خاکم تا چند روزِ دیگه یادش میره راحت وقتی نگاه میکنم به ذاتِ بد آدم میشه بغض توو گلوم کلِ غمِ عالم رفتم و دیگه نمیشنون صدامو رفتم از سرزمینی که میشکنن دلا رو رفتم و فهمیدم این جهان یه خواب بود وقتی بیدار شدم که بستم چشامو