آه دیشب خوابشو دیدم توویِ خواب بهم گفت چیکار کردی با خودت چقد شکستی گفتم تو که رفتی همه چی بهم ریخت رومو کردم به زمین گفتم بچرخ تا بچرخیم باهام بازی کرد شدم بازیگر لحظه لحظه أ فکر تو خالی تر چهار فصل پاییز شده آخر عادی خیلی فرق کردم با اون که باور داشتی من گُمم توویِ این جهنم جایی که یه روز برام امیده بهشت بود دیر اومدی زود بری زُل زدم به رفتنت خورشید زمستون منو این سرما و این پلک های سنگین و این صندلی خالی تو رو یادمون نرفته هنوز فهمیدم باخت دادم باختمت وقتی آبروم نرفته هنوز سرا پا اگر زرد و پژمرده ای ولی دل به پاییز نسپرده ای چو گلدان خالی لبه پنجره پُر از خاطرات تَرَک خورده ای اگر خون دل بود ما خورده ایم اگر داغ دل بود ما دیده ایم گواهی بخواهید اینک گواه همین زخم هایی که نشمرده ایم سرا پا اگر زرد و پژمرده ای ولی دل به پاییز نسپرده ای چو گلدان خالی لبه پنجره پُر از خاطرات تَرَک خورده ای اگر خون دل بود ما خورده ایم اگر داغ دل بود ما دیده ایم گواهی بخواهید اینک گواه همین زخم هایی که نشمرده ایم خواب دیدم أ پنجره خیرم به خیابون به خودم میام توویِ پاکت خالی دنبال سیگار دود گرفته همه جارو از سقف ذره ذره میریزه خاک داره تموم میشه وقتم هنوز توویِ این اتاق حبسم میخوام برسم به در ولی یه خاطره تلخ داره هولم میده عقب یکی با صدای من داد میزنه برگرد برگرد یهو باز شدش در تصویر صاف شدش من وسط یه باغ پُر از رنگ پُر از درخت های بلند و برگ های سبز یه خورشید گرم گرمای محض سرم سبک تر از ابر یه دست یه دست اومد روی شونم برگشتم دیدمش یه لبخند زد گفت: مبارک رسیدنت! سرا پا اگر زرد و پژمرده ای ولی دل به پاییز نسپرده ای چو گلدان خالی لبه پنجره پُر از خاطرات تَرَک خورده ای اگر خون دل بود ما خورده ایم اگر داغ دل بود ما دیده ایم گواهی بخواهید اینک گواه همین زخم هایی که نشمرده ایم سرا پا اگر زرد و پژمرده ای ولی دل به پاییز نسپرده ای چو گلدان خالی لبه پنجره پُر از خاطرات تَرَک خورده ای اگر خون دل بود ما خورده ایم اگر داغ دل بود ما دیده ایم گواهی بخواهید اینک گواه همین زخم هایی که نشمرده ایم