دلت گرفته نه؟ منتظر حقتی که یه روز بهت برسه همه آرزوهای مرده یهو زنده بشه، اونی که رفته برگرده، دل بده بهت یه کلاغ بی خونه تو دل قصه، نیمه جون لا به لای زنده ها، طرد شده از اجتماع باور کن، بزرگی این دنیا به کوچیکی فکر ماست رویات رو بساز، حتی اگه بده آسمون رو خراش وگرنه یکی دیگه استخدامت میکنه، تا بسازی آرزوش رو براش هر چی رو دادی از دست، خودت رو نباز خودت رو نباز، لعنتی تکون بده لبات رو بده جواب من با تو بودم، تموم اون شبا رو یادت که هست؟ من بودم که نذاشتم بزنی رگهات رو تنها کسی که تا حالا نگفته بهت دروغ، جوابم رو بده نترس از جنون حالت بده هه؟ ولی الان که نه جمعه ست نه غروب، بکن شروع، همصدای من شو... منو تو بیست و چهار ساله با هم درگیریم، روزهای خوب دیدیم، روزهای بد دیدیم، هر اتفاقی افتاد تو ترسیدی، بهت گفتم بالاتر از سیاهی رنگی نیست تو اوج غم من بودم، که تو آینه بهت زدم لبخند، هزار بار شکستی، زدمت بند نباشم، میپاشی از هم، چرا بیزاری ازم، فکر میکنی بیماری ام؟ نه دلیل بردتم، تو همونی که همیشه باختی از قصد چی مونده باقی ازت؟ همه دور شدن خودتو باور کن، کمرنگ نیستی، اونا کور شدن نمیزارم الان تسلیم شی، هیچ سنگی واسه ما سنگین نیست همه غصه هات رو ریختی رو هم کوه کردی، یادته وادارت کردم دوباره کوه کندی همیشه کردمت جمع، ولی توی احمق باز به حرف دلت گوش کردی منو تو بیست و چهار ساله با هم درگیریم، روزهای خوب دیدیم، روزهای بد دیدیم، هر اتفاقی افتاد تو ترسیدی، بهت گفتم بالاتر از سیاهی رنگی نیست