هنوزم درگیر بودنم هنوز هم واسه م این مزه ها، بی مزه ن غد و سفت و محکمم هنوز هم مثل قبلم بازیتونو بلدم کل این ساختاره تو چنگم زور می زنی به همه بفهمونی تویی بهترین من برتری رو از تو ذهنم سال هاست که خط زدم قدر خودم، زندگیمو کردم دنبال دلیل ناآرومی قلبمم دنبال ارزشم، دنبال هدف، دنبال حسم بعضی وقتا حتی درد، حتی ترس که فقط بفهمم زنده م ولی هر روز روحم داره میشه از قبل سِر تر زندگی بی رنگه و نمونده دلیلی واسه ادامه جهان یه تیکه سنگه که می چرخه دور ستاره اختیار و آزادی ما حتی کمتره از یه سایه می دواَم دنبالت، می دواَم دنبالت می دواَم دنبالت، می دواَم دنبالت می دواَم دنبالت هنوزم ولی نمی رسم هرکاری می کنم هیچ جا خونه نمیشه واسه ی یه فراری بی تو نه فصل ها، فصلن نه شب ها، شب تلخ و تلخ و شک و شک من یه معتاد بد عادتم به غم و درد و خشم و تردید حتی نمیشه نزدیکم شی وقتی که پوریا داره می گرده دنبال دلیل واسه بودن من آسمونم هیچوقت نبود آبی دکتر بهم میگه باید بکنی قبول گاهی ولی من لجوجم نبودم اگه نبود راهی اگه قرار نیس بیاد چطور خودتو راضی می کنی هرروز پاشی؟ مگه غیر اینه؟ ادامه میدی با اینکه میگی ناامیدی توی آسمونت ستاره ای نیست که نشون بده بهت راه رو بیلیط یه طرفه مقصد نامشخصه پلکا سنگینه می خوابی و تو خواب بازم داری ادامه ی همین راه رو میری می دواَم دنبالت، می دواَم دنبالت می دواَم دنبالت، می دواَم دنبالت می دواَم دنبالت هنوزم مهمی، گمشده می می بینمت هرجا میرم مبهمی، درست مثل خود منی پیدات می کنم یه روز میرسم بهت هرطوری هست هنوزم نبریدم، پری از زنده بودن رقص تو مثل جوونه زدن ساقه ی سبز تو دل شعله ست اون چشممی که بعد دیدنش جهان میشه پررنگ شناختت برمی گرده به قبل بودنم یه حس کهنه ست امیدی تو جایی که گوسفند گرفته ژست گرگ و همدمی نداره کسی که فهمیده طعمه ست کوچیکه سفره حماقت هنو گشنه ست تو برای من فرق موندنی و مردن باور اینی که ته این تاریکی، یه نقطه ست می دواَم سمت ردّت می دواَم دنبالت هنوز هم شاید واسه رسیدن بهت باید از این بشم گم تر می دواَم دنبالت، می دواَم دنبالت