شهرای آهنین، مردان شانه پولاد تنها از سر گسسته، اندام دراکولا سود کردن یعنی پله های صاف ساختمون تو این گه دونی هیچی رشد نکرد سمت آسمون یه ارتش سگ زرد، به گله زد، گرگ برد خوک بانک دار سر هر کوچه رو مفت خورد موشای رذل گشنه، با هروئین گربه کشتن درختای هولناک جادویی ما تو رشدن برهنه به راه رحمان، توی این غار تنها تارای عنکبوتم، تاریکی لخت و سرپا کهکشان راه شیری، اتفاق بعده سرما هزاره ی چندی و چند بار بردی و باختی اما اینجا خالی باشه بهتره بیخود تر از این، چیه که روحتو چنگ بزنه صدای دلنشینش حالتو پرت کنه از شیشه اتاقت تا بالای پشت بوم که آلودگی نقره پاشید به بوم عمرمون چقد مونده بفهمی که قاتل زمونه مرض سرمایه داری، یه درد بی امونه که تا پوسیدن جسد ماهی گوی عیوبش شاید دروغ باشه بوسیدن هفت تا آسمونش ما این بالاییم، فارغ از هر رسم و آئین اونا تو قصراشون شادن ما رو بامشم تنهاییم بکشیم، بشاشیم به کل این امپراطوری بعد خیره بکپیم به امید یه طلوع سوری