چهارتا دیوار، یه کف، یه سقف جای چندتا مشت کنار یه تخت چندتایی میله که نور عبور میده چه بیخیاله نور از اینکه به زودی میمیره خیلی وقته طعم غذا نمیفهمم حتی نگهبانم هم نمیپرسه خرت به چند من من گیر کردم لابلای دست تنهاییم با پای غرورم له شدم، شکسته دنده ام دلتنگ زندگی ام، دلتنگ رنگ خواب فقط پرم از عقده و شک پر از خشم ناب چشامو میبندم، دندونام رو هم صدای زنجیر تانک میده رو پیک خنده هام دارم عقلمو میدم به باد و نمیگیرم هیچ به دادم نرسیدن، فردامو نمیبینم بدون پرسیدن چیزی شکنجه میدن انگار آدما از درد زیاد نمیمیرن بلکه میشن زخم و هرچی بشی زخم میشی سخت مثل صخره ای که از موج میخوره مشت تموم زندگی تو یه پلک میبینی رفت مردن رو یادت میره، به خودت میکنی پشت همیشه حقم رو با داد گرفتم الا وقتی که خفه موندم و یاد گرفتم حالا که حرف دارم، اگه این در قفل نبود میدیدی جای زندگی، زندان گرفتم {قسمت دوم} داد میزنم که منم درد زاییده اگه زن بودم که میزاییدم یکی مرد تر ببین بهم نگو خشم نمیاد به کارم هرچی راه دیگه بوده، قبلا رفتم نه عقل حاکمه نه انتخاب طبیعت نه رونشگری نه احترام به سلیقت نه جوون جنگجو، نه پیر طریقت هیچکدومشون نیستن جویای حقیقت شاید این دخمه خوبه، نمیده چیزی فریبم تو شهر نیستم، تو شلوغی حس کنم غریبه ام این تنهایی صداقتو به صلیب کشیده از آدما دورم که بی نیاز از طبیبم جریمه شدم از دادگاهی بی دادگر دل به انصاف نده که میشی بیزار تر بیچاره مردم، بدون دارو، بیمار تر بیچاره من، بیچاره تو، بیچاره اون مادر آفرید از زمین، امید به آسمون رود دیده کوه دیده، خورشید و سایبون بوده اینجا که بویی جز بتون و آجر و میله فولادی که نور جعل میکنه نمونده هیشکی نیست صدامو از خودم بشنوه تو روم حرف بزنه دلمو بشکنه همه ش شده فقط تصور، تخیل هیچ خبری ندارم که اون بیرون چه خبره با خودم حرف میزنم، واس خودم رپ میکنم کف میگه دیوونم، سقف میگه میتونم در انتظار مجازات هی گور بکنم به مامور مرگ فحش بدم و وقت بخرم بگم من هنوز زندم، کارتو بکن دیدمت خشکم زد، نیومد خم به ابروت شاید تو نمیترسی ولی من با ترس خو گرفتم ذکر خیرته رو لبم، حرف هرروز بسه سرپوش، پرده رو بدر، جای من کوش؟ نشون بده آرامش رو به این روح مردد شاید هجرت شاید یه پایان شاید هم کوچ حبس ابد چرته تو این زندون موقت