میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون ابرها مثل ارگان های توی هر انسان میچلونن خودشونو رو سرمون بی وجدان ماشه چکونده شد بی احساس قطره چکید و خون پاشید یجا بیش یجا کم بی عدل و بی انصاف هر قوم و شهر اگر یلی داشت که زنده بود کشتنش که از زور پهلوانهای مرده چه سود ولی اونچه نمیفهمن اینه که این قصه ها زنده میمونن حتی بیشتر از اندیشه ها گیشه های تئاتر تخمیشون پر نمیشه حقیقت کشته میشه جسدش خورده میشه رو آسفالت داغ ظهر تابستون میجوشه خون یا تو رگ یا بیرون یا زندون یا قبرستون حیوان ها پیش خودشون میذارن سر به سرمون میگن دولت ما طبیعته که کمه دردمون نه مثل شما مخلوطی از کثافت های نفسیم نه همنوع میکشیم واسه ی خنده و تفریح تو جریان و تو جَویم جویا و بی بندیم تو ظالمی نمیدونی هست جز سلاح گرمی نداریم ترسی فرق داره این بارمون میزنیم خون به دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون زده به سر زده به ته زده به هرچی بگی و نگی دست و دل و دودمانمون دیگه اومده به تنگ میکنی تر نوک انگشتتو میشمری پول میذاری جیبتو میبینی خون تو شیشست و جونتو ور میداری و میری میشی غریبه با همه تو انزوای دیدتو جوانیتو کشتن تیمار میکنی پیرتو ازت خداتو میگیرن با خون میشورن دینتو این سوز استخون کش این فقر خانمان سوز این ساز همیشه کوک که بوده بخیه دوز رو خاک قبر رقصان با سمفونی سوگ از اون امید مرده نمونده یه تبل پوک یه بوف کور خیمه زد و کرد این شب رو شوم که سر نمیاد و دل دادیدم به غیر زنگ و روم نمیشه بود آروم و ساکت نمیشه گفت تنها نمیشه امروز زندگی کرد نمرد فردا مسکین شده همدل مفلس و همنوع عاجز که بی نوای تسلیم به مرگ قانعه واسه ما جبر قاتله واسه تو بیان بی پروا به امید روزی که بینمون داد حاکمه مادرای مرز و بوم شده فرزند داغشون میباره اشکشون مثل خون از سقف آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون رو دیوارای آسمون میریزه خون