پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من چون می روی بی من مرو ای جان جان بی تن مرو ای شعله تابان من وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من ای شعله تابان من جان سرگردان من (جان سرگردان من) تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من وی روی تو ایمان من بی پا و سر کردی مرا بی خواب و خور کردی مرا هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم ای یوسف کنعان من بی پاو سر کردی مرا (ای یوسف کنعان من) ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من ای یوسف کنعان من نه از هند است (نه از هند است) وی از جانان جانان است (وی جانان جانان است) نه شرقی است، نه غربی است نه از خاک است، نه از آب است نه از باد است، نه از آتش نه از هند است، نه از چین است نه از هند است، نه از چین است وی از جانان جانان است مکانش لامکان باشد حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو و اندر دل آتش درآ پروانه شو، پروانه شو پروانه شو وی از جانان جانان است حیلت رها کن عاشقا حیلت رها کن عاشقا پروانه شو، پروانه شو حیلت رها کن عاشقا مکانش لامکان باشد دزدیده چون جان میروی اندر میان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من ای هستی پنهان من ای یوسف کنعان من ای رونق بستان من حیلت رها کن عاشقا ای رونق بستان من پروانه شو، پروانه شو پروانه شو، پروانه شو