بی یارترین یار خودم من در بستر شب های خویشم پروانه ی شمع خودم من آدم حوای خویشم این غم بی پایان من را کیست که پایان دهد آخر این من بی سامان من را کیست که سامان دهد آخر این دل پردرد گریان این شب تا ابد هجران این سر پوچ پریشان کیست که درمان دهد آخر این غم بی پایان من را کیست که پایان دهد آخر این من بی سامان من را کیست که سامان دهد آخر این دل پردرد گریان این شب تا ابد هجران این سر پوچ پریشان کیست که درمان دهد آخر