معشوقه جان به بهار آغشته ی منی معشوقه جان به بهار آغشته ی منی که موهای خیست را خدایان بر سینه ام می ریزند و مرا خواب می کنند معشوقه جان به بهار آغشته ی منی معشوقه جان به بهار آغشته ی منی که موهای خیست را خدایان بر سینه ام می ریزند و مرا خواب می کنند معشوقه جان به بهار آغشته ی منی معشوقه جان به بهار آغشته ی منی که موهای خیست را خدایان بر سینه ام می ریزند و مرا خواب می کنند معشوقه جان به بهار آغشته ی منی معشوقه جان به بهار آغشته ی منی که موهای خیست را خدایان بر سینه ام می ریزند و مرا خواب می کنند یک روزمی، یک روزمی که بوی شانه ی تو خواب می بردم معشوق جان به بهار آغشته ی منی تو شانه بزن، تو شانه بزن، تو شانه بزن معشوقه جان به بهار آغشته ی منی هنگامه ی منی نحرم کنند اگر همه می بینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی می خوانم، می خوانم، می خوانم تو خواندن منی، تو خواندن منی، تو خواندن منی باران که می وزد سوی چشمانم باران که می وزد سوی چشمانم باران که می وزد سوی چشمانم باران که می وزد، باران که می وزد تو شانه بزن باران که می وزد یک لحظه من خودم را گم می کنم یک لحظه من خودم را گم می کنم نمی بینمم، نمی بینمم اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم من نیستم که ببینم نمی بینمم، نمی بینمم، نمی بینمم معشوقه جان به بهار آغشته ی منی هنگامه ی منی نحرم کنند اگر همه می بینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی ببین، تو مرا تا ته ببین اگر تو مرا نبینی من هم نمی بینمم اگر تو مرا نخوابانی من هم نمی خوابانمم نمی بینمم تو شانه بزن من هیچگاه نمی خوابم از هوش می روم دیروز رفته بودم امروز هم از هوش، از هوش می روم