دلا دیدی که خورشید از شبِ سرد چو آتش سر ز خاکستر برون کرد ز هر خونِ دلی سروی قد افراشت به هر سَروی، تَذَروی نغمه برداشت که خورشید از شب سرد چو آتش سر برون کرد که از خون دل ما تذروی نغمه سر کرد صدای خون در آوازِ تذرو است دلا این یادگار خونِ سرو است دلا دیدی، که خورشید از شب سرد چو آتش سر ز خاکستر برون کرد برادر نوجوونه برادر غرق خونه برادر مثل خورشید سر میکشه تو خونه خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره کنار خونۀ ما همیشه سبزه زاره دشتاش پر از بوی گل اینجا همش بهاره کنار خونۀ ما همیشه سبزه زاره دشتاش پر از بوی گل اینجا همش بهاره خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره