تو را نادیدنِ ما غم نباشد که در خَیلت به از ما کم نباشد من از دستِ تو در عالم نَهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد تو را نادیدنِ ما غم نباشد که در خیلت به از ما کم نباشد من از دست تو در عالم نهم روی ولیکن چون تو در عالم نباشد تو با ناز به صد راز کنی اندر سرم صد قصه آغاز کنی اندر سرم صد قصه آغاز من آن مرغ من آن باز کنم من در هوایت بال و پر باز کنم من در هوایت بال و پر باز بیا بار سفر بندیم از این دشت زمستون باز توی این خونه برگشت بیا تا قصّه ها گویم برایت که دوران جدایی دیر بُگذشت بیا بار سفر بندیم از این دشت زمستون باز توی این خونه برگشت بیا تا قصّه ها گویم برایت که دوران جدایی دیر بُگذشت