باد خوشی که می وزد از کوی تو بوی تو را می آورد از سوی تو پر میکشم تا بیکران آسمان در حسرت آغوشت ای سرو روان بر من ببار ای ابر تیره بی امان گمگشته ام در های و هوی این جهان باشد که سیلابی مرا، سیلابی مرا، در خود تند شاید که ره بر ساحلِ- ره بر ساحلِ جانان زند باد خوشی که می وزد از کوی تو بوی تو را می آورد از سوی تو پر میکشم تا بیکران آسمان در حسرت آغوشت ای سرو روان بر من ببار ای ابر تیره بی امان گمگشته ام در های و هوی این جهان باشد که سیلابی مرا، سیلابی مرا، در خود تند شاید که ره بر ساحلِ- ره بر ساحلِ جانان زند جانم فدای روی تو، فدای تار موی تو جانم فدای روی تو، فدای تار موی تو در بسترم شب تا سحر نالم در آرزوی تو در بسترم شب تا سحر نالم در آرزوی تو باد خوشی که می وزد از کوی تو بوی تو را می آورد از سوی تو پر میکشم تا بیکران آسمان در حسرت آغوشت ای سرو روان بر من ببار ای ابر تیره بی امان گمگشته ام در های و هوی این جهان باشد که سیلابی مرا، سیلابی مرا، در خود تند شاید که ره بر ساحلِ- ره بر ساحلِ جانان زند باشد که سیلابی مرا، سیلابی مرا، در خود تند شاید که ره بر ساحلِ-ره بر ساحلِ جانان زند