من از درگیری با محال آبستنم خودم رو کنج گرفتار کردم با بستر سینه ی دیوار و کشیدم با انگشت اینطوری میفهمم سالمِ لامسه ام سانسورچی بخشی از من قیچی سنگ و کاغذ نیستن از هم دلگیر من از درگیری با مجال باردارم خودم رو تا گلو تو مرکّب آبتنی ممکن نیست چون شده مجهول پر از جهل سی و دو حرف، چهارتا عقل بشه کم حالا من اینجام تا دندون مسلّح سانسورچی بزن قیچی گوشی که به لاله کرد هجّی خیابونا شسته شده با خون اینو نه تورات گفته نه انجیل تبعیض یه لغته که برهنه عرض اندام می کنه جلو همه فارسی به لکنته به ت ت پ ت میفته وقتی یه خط درمیون زیر ممیّزی رفتن قصه ها پس بسوزه پدر تجربه آش رو نخوردم دهنم سوخته بار چندمه گرون گوشت، مهمون سق میشه استخون، دلالی نوش جون تو دنبال سقفی آدم فروشی کن که بازارشم گرمه سانسور رویابافیهامم اگه باشم رویاباف ایهامم دو پهلو درست مثل پاره خط یه کارگر ساده با کار پاره وقت مسافر مبدا نیست به مقصد چیست درست مثل پاره خط دستخط تیغ مانند نستعلیق کُش بخند به هندسه ی آوار و معماری آجرسیمان، آجرسیمان، آجرسیمان رو ملاج من آبستنم خودم رو گرفتم عزای مثنوی بدون دیوان از اینور باتلاق از اونور مُرداب سانسورچی دیگه هیچی فقط بزن ضربدر نباشه کمرنگ، فرار از متن هم شده نماد وحدت، بین چوب خط ها گُمه با شهوت از نقطه ی الف ب نقطه ی ب جا ب جا شدن ب حساب میاد ب کجا بریم تا بگیم آزادیم؟ من همین الان برم عقب سفر کردم از میکروفون ب پ ت ث دهقان میگه به خودت بیا چیه این همه ادب ولی قضیه اینه من هجرت کردم به خودم الانم گرفتار شدم توی سرم چقدر برم عقب چقدر برم توی خودم مُسری، سرایت کننده، واگیردار -اون که رفته- لاتین بخند، دری بغض کن، فارسی گریه کن، سوری بجنگ وقتی ریه هات بوی گاز شیمی میده برقص اشک گل شبنم و خدا می باره نم نم مهاجر وطن بیوه اس تن فروش بی دست و با گوش کر و سر تراشیده که با سلاح میرقصه مهاجر بی حرفِ تیره ی تیره تیر تو تیرراس رو زمین هسته ای پا نمی گیری بی نقص چقدر قشنگی وقتی بی هدف بین هزاران گویش و لهجه، فارسی می ریزی بیرون نوار اون که رفته دیگه نمیاد رو داری ایرانی-شاد بترسی دیگه چی داری مهاجر آواره ی زرد، زیباست محاصره نه؟، مناسب حق ولی نه برای توئ تخم لق میگی کاش سرسبز میشد افریقا کمتر میکشت امریکا کم جنگ میشد اسیا سفید کم فرق میکرد با سیاه دلت تنگ و جیبات گشاد تقدیر که بفروشی آرزو و شعار هجرت جغرافیا ننگ تاریخه ننویس فارسی، ولی خوابات لاتینه تو صورت مهاجر دادم فحش ناموس دست کشیدم رو چشمها ریخت روی چرتکه ها خون وام بهره مند میدن آقایون و تو کم عمق، مغروق میشی و تنهایی با تن هایی با باد ابوغریب، اوین، گوآنتانامو غذای خوشمزّه ی مامانو حکومت سه نفره ی بابامو قدم از خیابون تا زخم و زیل پاهامو وجب وجب وجب خطای دید هرنظر، شبیهخون بزن به نکته های هرطرف گلوگاه به گیجگاه ربط بی خطر داره و شرف به بی شرف سرک به بی سرک با هلال ماه گلوی گندم رو بِبُر بال سنجاقک بچین و دستور بگیر غربت رو به آغوش بکش و بمیر نون بی نون، واو خوانا و نون ناخوانا چشید تو صورت مهاجر دادی فحش ناموس با زبونت چشیدی خون رو روی چُرتکه ها بود هستی برای تو چیه؟ شراب تلخ یا دنیوی تراز اون شرار یار؟ تنها چیزی که هست، نیستی تو قلب غربته که اون هم از آن ماست هم من مهاجرم هم خودت همینجایی که هستیم غربته غربت رو برای خودمون ساختیم صفیر ملّی