میگذارم نامه ای برای دوست کوله بار سبکم را میگذارم روی دوش به آرامی میروم سمت در میکشم یک آهی سرد نگاهم به دیوار هاییست که میزنند من را پس میروم به جایی که ستاره ها میرقصند روبه روم فراری از مشکلات و زمینی که شده دور میخواهم بدوم پابه پای نور حتی اگه هرگز نرسم یک روز من نمی خواهم بازگردم نمی خواهم بازگردم حتی اگه بگویند که هنوز برای تو راهی هست هنوز راهی هست نه هیچ راهی نیست وقتی نمیدانی آرزویت چیست وقتی میگذاری آغوشت را باز اما کسی برای میان دستای تو نیست نه هیچ راهی نیست وقتی میدوی تو با چشمان خیس وقتی نامه هایت میمانند یک راز و کسی نمیداند درون تو چیست من نمی خواهم بازگردم نمی خواهم بازگردم حتی اگه بگویند که هنوز برای تو راهی هست هنوز راهی هست نه هیچ راهی نیست