تو چون بودی با تو تنها بودم تو خاموش و من هم گویا بودم تو چون رفتی من سراپا دردم کنون هیچم خاکستر سردم نه آن ابرم که دهم به جهان ثمری نه آن برقم که بود به سرم شرری مگر دودم یا رب نه آن بادم که گلی شکفد زدمم نه آن بودم که خوشی بود از قدمم چه نقشی بودم یا رب تو چون رفتی من سراپا دردم کنون هیچم خاکستر سردم نه آن ابرم که دهم به جهان ثمری نه آن برقم که بود به سرم شرری مگر دودم یا رب نه آن بادم که گلی شکفد زدمم نه آن بودم که خوشی بود از قدمم چه نقشی بودم یا رب تو چون بودی با تو تنها بودم تو خاموش و من هم گویا بودم نه آن ابرم که دهم به جهان ثمری نه آن برقم که بود به سرم شرری مگر دودم یارب نه آن بادم که گلی شکفد ز دمم نه آن بودم که خوشی بود از قدمم چه نقشی بودم یا رب