نا مهربونی نمیخواهی بدونی گذشته بر نگشته رسوای شهرم نمیخواهی بدونی که آب از سر گذشته عشقم نمی میره سامون نمی گیره رسوای شهرم نمیخواهی بدونی که آب از سر گذشته نا مهربونی نمیخواهی بدونی گذشته بر نگشته امشب دل من، از غم گرفته لبریز درده، ماتم گرفته عشق منو رد میکنی با من چرا بد میکنی من با تو قهرم بیا رسوای شهرم که آب از سر گذشته نا مهربونی نمیخواهی بدونی گذشته بر نگشته امشب دل من، از غم گرفته لبریز درده، ماتم گرفته عشق منو رد میکنی با من چرا بد میکنی من با تو قهرم بیا رسوای شهرم که آب از سر گذشته رسوای شهرم نمیخواهی بدونی که آب از سر گذشته نمیخواهی بدونی که آب از سر گذشته نمیخواهی بدونی که آب از سر گذشته