بردی از یادم، دادی بر بادم، با یادت شادم دل به تو دادم، در دام افتادم، از غم آزادم دل به تو دادم فتادم به غم ای گل بر اشک خونینم بخند سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز چه شد آن همه پیمان که از آن لب خندان بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن کی آیی به برم ای شمع سحرم در بزمم نفسی بنشین تاج سرم خواه از جان گذرم ♪ تا به سرم ده جان به تنم ده چون به سر آمد عمر بی ثمرم تا به سرم ده جان به تنم ده تا به سر آمد عمر بی ثمرم بردی از یادم، دادی بر بادم، با یادت شادم دل به تو دادم، در دام افتادم، از غم آزادم دل به تو دادم، فتادم به غم ای گل بر اشک خونینم بخند سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز