رفتم به دیدن او با یک عشق خدایی با یک سبد پر از گل در عین بی ریایی گویی به من می گفتند پنجره های خونه منتظرت نبوده برگرد برو دیوونه برگرد برو دیوونه هرچه به در کوبیدم نشنیدم جوابی نشنیدم صدایی یکی یکی گل ها رو با گریه پرپر کردم با چشمای پر از اشک لحظه ها رو سر کردم با چشمای پر از اشک لحظه ها رو سر کردم در فکر پوچی عشق هوا کم کم تاریک شد شب با سکوت سردش آروم آروم نزدیک شد شمعی پشت پنجره با دست او روشن شد روح سرگردون من مایل به ترک تن شد دوتا سایه رو دیوار دوتا جامو نوشیدن طعم هوس هاشونو با بوسه ای چشیدن یکی یکی گل ها رو با گریه پرپر کردم شعر شکست عشقو تا خونه از بر کردم شعر شکست عشقو تا خونه از بر کردم