بهار بهارِ امسال موقع کارِ امسال بجای جو و گندم كاشتن داره امسال آه بهار بهارِ امسال يه خونه بی عزا نيس يه سفره توش غذا نيس جز اونا كه اميرن يه آدم رضا نيس شعر وترانه مردن شاعرا رو شمردن شبی كه عروسی داشتن به جشن گوله بردن بهار بهار امسال ده به ده بچه ها شون بريده دست و پا شون نصف شبا تو زندون در ميارن چشاشون يه كوچه نيس ببينی داغ جوون ندارن اين همه عاشق اونجا نام و نشون ندارن بهار بهارِ امسال از اون همه قشنگيا خبر نيس وطن نگو اونجا ديگه وطن نيس وطن نگو اونجا ديگه وطن نيس تو كوچه هاش چوبه ی داره اونجا آدم كشی خودش يه كاره اونجا بهار بهارِ امسال برابری برادری دروغه تو صف مردنم بری شلوغه منبر و مسجد مثل قبله گاهه ارزش جون قيمت پر كاهه هيشكی به فكر هيشكی نيس عجيبه آدم تو آب وخاكشم غريبه بهار بهار امسال قوم مغول اومده باز دوباره يخ زده مغز مردم بيچاره آفت طاعون زده جاليزارو با نعش مردم می سازن ديوارو نه راه پس داری نه راه پيشی حرف بزنی همونجا كشته ميشی بهار بهارِ امسال موقع كارِ امسال بجای جو و گندم كاشتن داره امسال بهار بهاره امسال بهار بهاره امسال آه بهار بهاره امسال