خبرت هست که بی روی تو خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فرار این همه ایام نیست این همه ایام نیست خبر از عشق نداند که ندارد یاری دل نخوانند دل نخوانند که صیدش نکند دلداری خبر تازه چه داری تو بگو به من از امروز و آینده بگو من خراب دل دریاد توام از صفای دل آزاده بگو خبر تازه چه داری تو بگو جام می باده شده همدم من خبر از مستی و مستانه بگو خبر تازه چه داری تو بگو شعله غم چو بسوزد دل من کنج میخانه شده مسکن من خبر تازه چه داری تو بگو حوسم نیست بجز رعایت دوست دل من در غم سودای تو سوخت خبر تازه چه داری تو بگو دل من صید و تو صیاد دلی داستان تله با دانه بکو خبر تازه چه داری تو بگو خبر تازه چه داری تو بگو شعله غم چو بسوزد دل من کنج میخانه شده مسکن من خبر تازه چه داری تو بگو حوسم نیست بجز رعایت دوست دل من در غم سودای تو سوخت خبر تازه چه داری تو بگو دل من صید و تو صیاد دلی داستان تله با دانه بکو خبر تازه چه داری تو بگو خبر تازه چه داری تو بگو