یک حمومی من بسازم چل ستون چل پنجره جانم چل ستون چل پنجره کج کلاه خان توش بشینن با یراق و سلسله جانم با یراق و سلسله ای حمومی ای حمومی راه حمومت کجاست جانم راه حمومت کجاست کیسه مخمل بدوزم سنگ پاشویت طلاست جانم سنگ پاشویت طلاست دل میگه برو برو نه پس بیا بیا بیا دل میگه برو برو نه پس بیا بیا بیا برو برو که خوب شناختمت خوب شد به دل نباختمت آسمون پُر ستاره چشمک بازی می کنه جانم، چشمک بازی می کنه دختر عمو پسر عمو نامزد بازی میکنه جانم، نامزد بازی می کنه ای حمومی، ای حمومی، راه حمومت کجا؟ جانم، راه حمومت کجا؟ کیسه ی مخمل بدوزم، سنگ پا شویت طلا جانم، سنگ پا شویت طلا دل می گه برو، برو! نه، پس بیا، بیا، بیا دل می گه برو، برو! نه، پس بیا، بیا، بیا برو، برو، که خوب شناختمت! خوب شد که دل نباختمت برو، برو، که خوب شناختمت! خوب شد که دل نباختمت برو، برو، که خوب شناختمت! خوب شد که دل نباختمت