اهل هوایی نشدم منِ شمایی نشدم اگرچه در قفس ولی ساکن جایی نشدم اهل هوایی نشدم منِ شمایی نشدم اگرچه در قفس ولی ساکن جایی نشدم موازیه رنگینکمان پُل شدم از یقین به شک به مرگو رویا سر زدم سوار بال شاپرک مسیر خود طِی کردمو راهیه جاده نشدم مقصد پَسه پُشت سرم ماندو یادت نشدم اهل هوایی نشدم منِ شمایی نشدم اگرچه در قفس ولی ساکن جایی نشدم ردای نور برتنم آتش به خاکستر زدم خورجینم از ترانه پُر خانه به خانه در زدم شب کوچه گردی کردمو جهان به دوش خسته ام حادثه به حادثه وُ انسان به انسان سر زدم کبوتری بر شانه وُ شاخه گله سرخی به لب رفتم به فتح افتاب سوار ارّابه شب چهره من بر آبُ مِی بر سنگو سایه و چمن شبیه هیچکس نشد حتی شبیه خود من اهل هوایی نشدم منِ شمایی نشدم اگرچه در قفس ولی ساکن جایی نشدم اهل هوایی نشدم منِ شمایی نشدم اگرچه در قفس ولی ساکن جایی نشدم