دلا خو کن به تنهائی که از تنها بلا خیزد سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد دلم گرفت از بی کسی فریاد از این دلواپسی خودت گفتی میمونی و همخونمی هم نفسی رفتی و من تنها شدم آواره دنیا شدم جنون از گرد راه رسید مجنون تو لیلا شدم جنون از گرد راه رسید مجنون تو لیلا شدم دل که گرفتاره تو شد مونس و غمخواره تو شد ببین چشمان تو چه کرد یک شبه بیماره تو شد ببین چشمان تو چه کرد یک شبه بیماره تو شد هر کس شنید از او خبر بگو که بیخبر شوی دلم گرفت از بی کسی دلداره بی دلبر شوی بر چشم پاک تو قسم فقط توئی تنها کسم دلباخته ام در این قمار پرنده ای در قفسم پیرانی ما را ببین بیهوده دیوانه شوم ساقی به داد ما برس عاشق پیمانه شوم شکنجه گر گشتی چرا شکنجه شد دلهای ما ای داد از این بی رحمیها به لب رسیده جان ما