جدا ز تو ای رفته از بر من نمانده دگر جان به پیکر من شکفته گل و من جدا ز تو ام کجا شود این قصه باور من غمت به وجودم نرفته برون دانمی که کنون بی خبر ز من و روزگار منی بود چه نیازی به باغ و گلم ای امید دلم آن زمان که تو گل در کنار منی جدا زتو ای رفته از بر من نمانده دگر جان به پیکر من شکفته گل و من جدا ز تو ام کجا شود این قصه باور من جواب دلم را بگو چه بگویم اگر ز تو پرسد به او چه بگویم بگو چه بگویم ... بگو چه بگویم