قد رعنای تو را بس تماشا کنم دلبر می کُشد مرا، چرا حاشا کنم؟ ما نشسته در نظر، نظرم چون تویی در دم مجنون شده ام، خبرم چون تویی از توی دردانه چه نازی می کشد، دل یک سره جانم را به بازی می کشد، دل رنگ به رخساره نمانده دگر از عشق از توی دردانه چه نازی می کشد، دل یک سره جانم را به بازی می کشد، دل رنگ به رخساره نمانده دگر از عشق ♪ تا تو رو دیدم عشق یادم رفت هر چه اندوخته ام دادم رفت حکم هر بازی دل که تو براندازی دل تو خودت می دانی خوب می سازی دل از توی دردانه چه نازی می کشد، دل یک سره جانم را به بازی می کشد، دل رنگ به رخساره نمانده دگر از عشق از توی دردانه چه نازی می کشد، دل یک سره جانم را به بازی می کشد، دل رنگ به رخساره نمانده دگر از عشق (ایوان)