تو کجایی، تو کجایی، تو کجایی تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت دستکت بوسم بمالم پایکت وقت خواب آید بروبم جایکت ای فدای تو همه بزهای من ای به یادت هیهی و هیهای من (دستکت بوسم بمالم پایکت) (وقت خواب آید بروبم جایکت) (ای فدای تو همه بزهای من) (ای به یادت هیهی و هیهای من) ♪ تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟ تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت دستکت بوسم بمالم پایکت ♪ با که هستی، با که هستی، این ای فلان آه با آنکس که ما را آفرید این زمین و چرخ از او آمد پدید چارق و پاتابه لایق مر تراست آفتابی را چنینها کی رواست آی ای چوپان خیره سر شدی خود مسلمان ناشده کافر شدی این چه ژاژست، این چه کفرست و فشار پنبه ای اندر دهان خود فشار گر نبندی زین سخن تو حلق را آتشی آید، آتشی آید، آتشی آید بسوزد خلق را ♪ های های های دهانم دوختی وز پشیمانی تو جانم سوختی ♪ خود این او می دمد در ما، که ما ناییم و او نایی چه نالد نای بیچاره جز آنک دردمد نایی ببین نی های اشکسته به گورستان چو می آیی نمانده از دم نایی نه جان مانده نه گویایی زبان حالشان گوید که رفت از ما من و مایی که رفت از ما من و مایی او زبان را ننگرد و قال را او درون را بنگرد و حال را ناظرِ قلب است اگر خاشِع بُوَد گرچه گفتِ لَفظ، ناخاضِع بُوَد آتشی از عشق در جانْ بَرفُروز سر به سر فکر و عبادت را بسوز (هیچ آدابی و ترتیبی مجو) (هرچه می خواهد دل تنگت بگو) ای بریده آن لب و حلق و دهان زلزله افتد در این کون و مکان من مراد خویش دیدم بی گمان هرچه خواهی گو مرا ای بد دهان هرچه خواهی گو مرا ای بد دهان