میشمرم روزای زندگیمو دارن میگذرن ولی خب چه فایده بی تو فکر نمیکنم چرااینجوری شد چقدر حرص میخورم که چه تموم شد بیخود الان تقریبا سه هفته میگذره نمیدونم شاید یه ذره بیشتره ولی اینکه کسیو چقدر دوس داریو انگار ادم یه دفعه میفهمه امیدوارم این به دستت برسه بفهمی هنوزم یکی به فکرته بعدم بااینکه میدونی اشتباست غلبه نکنه عقلت به دلت هرچی میشه یادت میفتم ولی حس میکنم تو منو یادت نی کلا این فکرا منو میکشن اخر هنوزم دوست دارم اما کاش نمیگفتم رو دیوار مشت کوبوندم نمیدونم چرا روش میکشم چوب خط تااینکه این روزای بی تو تموم شن یاکه تو ازیادم بری هرچه زودتر خودمم موندم اصلا عادی نیس دردش هرچی هست داره بهم اسیب میزنه حداقل فقط کاش میدیدمت نه مثل الان که فقط توی خواب میبینمت این هفته ها چطور شد بی من سپری توام حست مثل منه یا نه عکس منی امیدوارم ولی هرچی که هست بخوای راجبش حرف بزنی میشمرم روزای زندگیمو دارن میگذرن ولی خب چه فایده بی تو فکر نمیکنم چرااینجوری شد چقدر حرص میخورم که چه تموم شد بیخود بعد پنج ماه هنو تو ذهنمی کمتر از قبل ولی فقط یکمی وقتی دیدم اصلا منو یادت نیس مجبور بودم عادت کنم بش همین سعی کردم سر خودمو گرم کنم دیگه روزا روی دیوارم نشمردم نه پس روز به روز صورتت صدات خاطره ها محوتر شدن شروع کردم با یادگاریات نباید چیزی منو یاد تو مینداخت همه رو گذاشتم توی جعبه وقتش رسیده بود با نبودت کنار بیام یه اتفاقی میخوام منو بخندونه یچیزی که منو ازاین اوضاع بگذرونه بااینکه برام اصلا حس نمونده یکیو میخوام فکرتو از سرم بپرونه ببین واقعا دیگه نمیتونم همه داستانای تلخم یجورن یا یکی اون یکیو دوست داره اون نه یا یکیشون علاقش نیستش همونقدر راستش دیگه نمونده نا واسه تو نمیخواستم یکی بزاره جای پای تو باید قبول کنم که اینم بود یه داستان دیگه بدون پایان خوش میشمرم روزای زندگیمو دارن میگذرن ولی خب چه فایده بی تو فکر نمیکنم چرااینجوری شد چقدر حرص میخورم که چه تموم شد بیخود یکسال گذشت همه چی برگشته بود به حالت طبیعیش دیگه تو فکرم ازت اثری نی رو قلبم شده بودی یه زخم قدیمی تاثیرات بدی رو من داشت حالا یکی هست که دوستم باش از حسم بهش مطمئن نبودم ولی میفهمیدم اون دوستم داش یه روز اومد رو پام نشست تو گوشم میگفت از عشقی که داشت بهم با خودم گفتم بهش شانس بده که یهو اسم تو رو صدا کردم جا اسمش کپ کرد انگار یه گارد گرفت انگار کنده شده بود ازجادلش فقط زل زدو وسایلش خواست جمع کنه درجا بره گفتم باور کن ا دهنم پرید من تورو دوس دارم میشه حداقل نری محکم زد تو گوشم و تف کرد تو صورتم گفت بیا لیاقتت همینه راست میگفت حقم بود من مردم دیگه از درون ناخوداگاه دوست دارم چون یه سال شد ولی بدون من هنو میشمرم روزای زندگیمو دارن میگذرن ولی خب چه فایده بی تو فکر نمیکنم چرااینجوری شد چقدر حرص میخورم که چه تموم شد بیخود