این یه قصه عزیزه باور کن که داره میره هر روز و هر شبم طوری که بی تو هرگز نمیره هنوز خورشید نیومده ماه میره زخمی رویاهاشم نصفه آب میده میگذرونه قاچاقی سرپا یکی از همین شبام خواب بخواب میره همیشه تشنه لباش هم خشکه ولی خو اگه آب ببینه گلاشو آب میده یه عده دیوونشن میدن کله براش یه عده هم معتقدن که مخش تاب دیده آره تاب دیده رویاشم تاب میده تو شهر وقتی خورشید خوابیده تو شهر من تنهام تو بستر کوچم با دوتا رفیقام هدفونو گوشم میکنم با عمره معامله با اینکه میدونم هر دوتا دستاش پوچن روزا همه هوشیارو من تو قوطی شبا هم هنو هوشیار و همه بی هوشن من میپوشم خاطرات سیاه سفید و دیروزم نداره فرقی دیگه چرا دلگیرم وقتی لحظه ها همه دونه دونه میسوزن یه عده تو جنگ یه عده تو سوراخ موشن مامانا نگران بچه ها تو کوچن لحظه های عمرشونو مفت میفروشن بابا ها تا بچه هاشرمسار نشن منم میخوام بزنم حرفای قشنگ ولی تصویرا نمیزارن اصن آره رفیق به موهات قسم که گنده های مشکلا جلوم پشه ان من رسیدم تهش تازه اول قصه بود یکی بود یکی نبود مال ما که به هرکی رسیدیم نبود پر پر بود ولی پرکمبود این رو مخیا کشکن که گره خوردن با رشته کلامم پس یه آشی برات میپزم که از نمکش بشی تشنه مرامم من میپوشم خاطرات سیاه سفید و دیروزم نداره فرقی دیگه چرا دلگیرم وقتی لحظه ها دونه دونه میسوزن ها میگه چرا گله تا وقتی میشه خندید چرا سکوت تا وقتی حرفو میشه فهمید چرا نه چرا آره نه چرا آخه من چرا بشینم تا وقتی میشه جنگید نیازی هم به ارتش نی که تا وقتی من نیتم نیکه رسیده وقتش حس میکنم آره روزای خوب نزدیکه من نه جیب پر میخام نه جیره خور میخوام با همین دل پر و شیب تند میام با یه جریان جدید با انگیزه شدید امیدو میارم واسه هر کی که ندید تا اینکه شاید یه روزی برسه که دله آرامشو ببینه به جا مشکل و گله تا اینکه شاید این زندگی یه روز پیشرفتو ببینه و بره بالا پله این یه قصه عزیزه باور کن که داره میره هر روز و هر شبم طوری که بی تو هرگز نمیره