دوباره بارید از آسمون شهر برف زوده ولی پاییز نیومده در رفت میان پایین از بالا دونه های برف الهی شکر همه چی رو به راهه، من... همون که روزی بود، اون قدی که روزی بود راضی بود، بسش بود، دنیا توی دستش بود زیر پاش لغزش شد، دنیاش بی ارزش شد طرد شد، سرد شد، توی مشکل غرق شد شدش یه مرد مرده بین زنده ها همیشه تک و تنها دور از اجتماع دیر اومد و زود رفت، غرورشو خورد کرد امروز و فرداهاش از دیروزش پوچ تر تکوندم شونه هامو، اشک روی گونه هامو واسادم رو جفت پاهام و زیر پرچم خدام کندن کلا از همه این آدمای مسخره حتی شهرم پر تنش هر روزش یه جور مسئله همینه ساز زندگی و غم با مسیر تارش میمونه با من (هی) با پای پیاده (هو) همینه ساز زندگی و غم با مسیر تارش میمونه با من (هی، هی) با پای پیاده ♪ یه نگاه بنداز توی شب، چراغا روشنن توی شهر همه چی قشنگه اما از این بالا، مثل بارون و زیر چتر حس شاعرانه ندارم اصلا یک، از خودم، دو، از این آدما خسته ام که قفل میشن رو شعرای فریکی فروغ و تلخی حقیقت و شیرینی دروغ همه گمن و یه جوری نقشن یا بکنن یا تو فاز پایین و پرچم یه سری تو همین رنگا می میرن و یه سری تو نخ جیب و نتیجه چند چند حرفام نقده، نسیه نی تو گوش خریدار بیار، من مسیر و قیر تنها باش چون واست مفیده مثل من، یکی که سایه اش سفیده (هی) همینه ساز زندگی و غم با مسیر تارش میمونه با من (هی، هی) با پای پیاده (هو) (هی، هی)