نه کسی آید به برم نه ز کس باشد خبرم به خدا هرجا گذرم تو جلوه گری سوی تو آورده دلم به بلا خو کرده دلم به غمت پرورده دلم ای رشک فریب به خدا دلخواه منی به شب من ماه منی ز چه رو جانکاه منی صبرم ببری تو مرو از محفل من دل من شد قاتل من تو مجو از این دل من دیوانه تری ♪ چون برق بلایی، در خرمن مایی به بلا کشی ام چو بیایی از آفت جانم دوری نتوانم تو بگو، تو بگو چه بلایی چون برق بلایی، در خرمن مایی به بلا کشی ام چو بیایی از آفت جانم دوری نتوانم تو بگو، تو بگو چه بلایی نقش رخت نرود نفسی از یادم از چه به گوش دلت نرسد فریادم چو برای تو زنده منم به هوای تو زنده منم تا کی عاشق زار بلاکش تو بسوزد از غم عشق و از آتش تو دردا دل به تو بستم و غافل از این که آتشین بود این عشق سرکش تو خونم را می ریزی تو با رقیب من آمیزی ز من چو بخت من بگریزی ز آه من نمی پرهیزی ماه منی تو آرزوی دلخواه منی اگرچه عشق جانکاه منی جدا ز من کجایی گر نفسی به درد بیکرانم برسی نمی دهی دل خود به کسی اگرچه بی وفایی ♪ نه کسی آید به برم نه ز کس باشد خبرم به خدا هرجا گذرم تو جلوه گری سوی تو آورده دلم به بلا خو کرده دلم به غمت پرورده دلم ای رشک فریب به خدا دلخواه منی به شب من ماه منی ز چه رو جانکاه منی صبرم ببری تو مرو از محفل من دل من شد قاتل من تو مجو از این دل من دیوانه تری دلداده بسی باشد چون من چه کسی باشد دلداده و دلخسته آزاده و پربسته