چشمارو می بندم می بندم خسته از رویت این روشنی مصنوعی خسته از بزم نگاهی که به شب می ماند گوش هارو می بندم می بندم خسته از ناله ی خونین فصوح خسته از بازی باران که به تب می ماند کاش خواب میدیدم خواب خاطراتم را عکس محوی که به من می خندد دلنشین صبح سپید که به هنگام طلوع باقی عشق که به خود میبند چشمارو می بندم می بندم گوش هارو می بندم می بندم امشب شب من تصویری از سراب است هر لحظه ی آب خالی تر از حباب است دل شیدایی من سرگشته چون برگ خزان داغی خاطراها خاکستر سرد زمان ای کاش سقف من آبی کهکشان بود آزادی من بهاری بی زمان بود ای کاش چشمارو می بندم می بندم خسته از رویت این روشنی مصنوعی خسته از بزم نگاهی که به شب می ماند گوش هارو می بندم می بندم خسته از بازی باران که به تب می ماند چشمارو می بندم گوش هارو می بندم چشمارو می بندم گوش هارو می بندم(چشمارو می بندم)