قصه که تموم میشه وقت بیدار شدنه آخر خوش باوری اول شکستنه شب افسانه گذشت رویا به انتها رسید دختر شاه پریون از خواب قصه ها پرید دید نه از کفش بلوری اثری مونده براش نه رو سرش تاج گله نه فرش مخمل زیر پاش هرچی نگاه کرد طفلکی دور و برش هیچی ندید نه قلعه و قصر طلا نه جاده و اسب سفید قصه که تموم میشه وقت بیدار شدنه آخر خوش باوری اول شکستنه یه بیابون روبرو یه خرابه پشت سر پری ناز بینوا شد غریب و در به در از بخت و اقبال سیاه گذر اون پاره ماه افتاد به شهر آدما بین ما میون ما قصه که تموم میشه وقت بیدار شدنه آخر خوش باوری اول شکستنه دختر شاه پریون مسافر افسانه ها دلت مبادا بشکنه تو شهر بی قصه ما تو شهر ما جای بهار بارون و برف و گرگ میاد پشت شب یلدای ما هفت چله بزرگ میاد این دور و بر هیچ خبری از عاشق دلخسته نیست قصه ما حقیقته افسانه سربسته نیست این دور و بر هیچ خبری از عاشق دلخسته نیست قصه ما حقیقته افسانه سربسته نیست