دو سه روزه که دستامو تو آشپزخونه گم کردم حواسم پیش ظرفا نیس دارم بیهوده میگردم، میگردم دو سه روزه دلم میخواد موهام کوتاه کوتاه شه زنم یا مرد یا هر دو واسه شهری معما شه، معما شه میخوام که از روی این دامن، گلای سرخو بردارم از این حس زن بودن، دو سه روزه بیزارم میدونی دل من عمریه بی وحشت، هوای پر زدن کرده قفس رو باز بزار، تا شاید یه روزی دوباره پرنده برگرده، برگرده میخوام که مال خودم باشم، میخوام که از نیمه برگردم اگه این رسم نامردیست، قبوله من یه نامردم، نامردم میخوام که این روح سرکش رو به دست طوفان بسپارم میخوام که تو اوج تاریکی، پا تو بیراهه بگذارم، بگذارم تو این تاریخ سرگردون، که نه پیغمبری زن بود نجابت واژه پستی، واسه خاموشی من بود میدونی دل من عمریه بی وحشت، هوای پر زدن کرده قفس رو باز بزار، تا شاید یه روزی دوباره پرنده برگرده، برگرده میخوام مثل ماهی بشم دلو دست دریا بسپارم میدونم که خیلی وقته به زن بودن بدهکارم تو این باغ عروسکها نمیتونم خودم باشم میرم بیراهه رو تا ته، تا اون روزی که شاعر شم، شاعر شم میدونی؟ دل من عمریه بی وحشت، هوای پر زدن کرده قفس رو باز بزار تا شاید یه روزی دوباره پرنده برگرده میدونی دل من عمریه بی وحشت، هوای پر زدن کرده قفس رو باز بزار تا شاید یه روزی دوباره پرنده برگرده، ب