کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگ های آرزوهایم زرد می شد آفتاب دیدگانم سرد می شد کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم بَه چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ میزد نغمه ی من همچو آوای نسیم پر شکسته عطر غم می ریخت بر دلهای خسته پیش رویم چهره تلخ زمستان جوانی پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی سینه ام منزلگه اندوه و درد و بدگمانی بدگمانی کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم بَه چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ میزد