مرگ حقه حق با مائه هم حق با مائه هم باطل اونی که هاره نمیشه قانع لای جوابای متداول اون می فهمه باید خوب بجنگه تا باقی بمونه عامل اما تهش یه تیکه ست تو پازل نمیشه کل تصویرو بسازه درد و کینست و غم توو سینه عفونت توو ریشست و ساقه هرچی نسخست و همه پیچیدن و چیزی نکرد افاقه همه ناکس همه ساکت همه چاپلوس و چاکر دیگه باید گِل گرفت کلش چرکه و کل این بدن ناقل اما می بینه اون دور ته جاده میزنه یه نوری سوسو آینه ها سایه ها رو میکشن اون تو و هرکی که رفت تو تا تهش توش موند از بس پیچیده شده گره ها کور می خوره زالوی زمونه از دل ما خون میشه پوستش مور مور برگشت دید کسی نبود جز منو بقیمون یه مشت خوک زورگو مونده بین دوراهی سایه ها و نور دیگه باید انداخت آینه ها رو دور واسه آخرین بار آینه رو گرفت بالا تصویرشو باز کرد به بار دیگه مرور دید سیاهی شده سرخ زیر فشار نُرم و عرف برگشت رو به ما آینه شو گرفت بالا و رو به هممون گفت سیاهی سرنوشت نیست واسه اونی که بی دلیله ولی گِلِه ام از اینه چرا کسی نی دیگه که تاریکیمو بپذیره ما که نزدیم کلا به صورت نقاب اما حقیقت شفاف شد به قیمت کدورت ما کی جوابگونه ها؟ لعنت به مکر گرگا، لعنت به سکوت بره ها کی میاد بعد ما که بزنه یه ذره تلنگر به کَلِه ها منم که نشکوندم قوانینو هیچ جا این قوانین بودن که منو گذاشتن زیر پا آروم و بی صدا، بی دفاع کی دیگه کی دیگه از سیاهی و غم و پوچی میگه؟ تكليف همدردی چی میشه؟ ناراحت باشی میمونه کی پیشت؟ بعدشم دیگه خیلی نمی کشه طول که همه بگن سیاهی دروغه بگن همه چی خوبه غریبه میشی تو با حسی که تووته تنها