الو استاد بابا چرا تیلیفو جواب نمیدی باما بِه از این باش که با بهرِ جهانی جدا از شوخی میدونم دیر وقته گیر بودم آقا یه ضَرب به مریض جونه من ردیف کن یه چندتا از این رُبع پرده هاست رب اناره چیه ، از اینا بریزید روش یه چند بیتی بنویسیم ببینیم چی میشه دیگه حالا فردا توو روز میگیرمت نوکرم آقا فعلاً تُف به عُرف و کفگیر منفعت لعنت به هفت تیرِ مصلحت ترافیکه ولی تقصیر افسره ست آقام درگیرِ منقَله ــَست بعد می گی چرا تَک پَرم؟ چرا یهو پَر زدم بدون همیشه جواب توو خود مسئله ــَست کشته های زرورق ، شمشای بد تَقَل که می فروشه بیشتر از اسلحه ــَش مهم کندنه ــَس حالا معدن یا پوست کرگدن دزدی رفتی در نزن بگو ضریحم یا آرزومه یه روزی شهید شم توو دلت بزن نیشخندِ کَریه تر أ بنی صدر موزی گری طریقه ــَت، کیسه دوزی وظیفَت ما هم میریم شبا شکار روزی مثِ چوب لا چرخِ نظام پولی پیِ ثواب و خوبی با فسادِ روحی حاجی پیاده می شه أ مرسدس دَرو با کو*ش وا می کنه چون دستش دو تا سطله پُره اسکلت پُره هِق هِق ملتی که باس واس دو هزار سکته کنه از استرس بلندی شمشیره که توو سینه ذوب می شه فاجعه نی، جزئییه واسه دیه خودشو تو چاه هُل میده جوونی که توو جهان سوم ماه میاد رو خورشیدش آب أ سر ما گذشته یه عمریه ماهی کوچولوی سیام لای ماهی سفیدا می خوام آیینه چی کار همه پا پیچِ ریال، می کنن فامیلو سیاه تو ثانیه شیکار ، من از آتیه بی زار مثِ دَم اعدامی از آخرین سیگار آدمی بی عار، باوری بیمار واسم نشو معلم ، آخریشون مُشت خورد توو فکّش اخراج اَ مدرسه، تازه شدم مُحَصل خیابون دانشگاه دولتیه شهید شده مدرس کاسبا مقصر عادلا مفسر ساکِتا مشوق فدائی کلماتو پرت می کنه خُنَک شه سرت بی کلاه مونده چاییدی خورده باد هنر بِت جونت بالا میاد رو کاغذ بگی دو خط شعر دیوار کذب بلنده تا ثریا عاقبتشم کلنگه مثِ کلان و سرنگه دنبال خون شیشه ای تو با تیرکمون و سنگت توو خونه شیشه ای زوده پیش بری اگه قراره با هر حرکت کیش بشی همه می دونن ، رویای بدخواهای ملتفت اینه که بتونه بشن باش متحد سرت گرمه ، کاند*م تَنِت مث ب.ز و شهرام عشقته فرار ولی روت نمیشه دوست داری شیش تیغ ولی رو صورتت خُرده ریشه هیشکی این همه دروغو قورت نمیده مگه اینکه کور ببینه سنگ پَرت نکن که کوهم ساخته می شه بچه ی پیروزی که باخت نمیده ولی لات بازی نون و آب نمی شه قولنامه کردن زَمینو خُرده مالکا پشتِ میزِ بنگاه حقوقا وصله به ریش برجا طبیعتِ گمراه همه لجن ، کودکِ نیلوفر وسط مرداب رَد می شه وَرقای تقویم مُدام واسه همه آرزوهامون کندیم گودال دست أ پا دراز تَره بس که کردیم دعا ولی میاد روزی که به کامِ ایام برامون مهم نی عظمت شهرا عینِ الموت و صباح خَتم شاهای طَماع سکوت قصرا ، پول نمی ارزه صنار (نوعی سکه) فعلاً که نوزادا از سر در میان، پیرا از پا قابله یِ برّه قصاب متأهِلا پِیِ المثنی مُقصرا می گن ننویس سرکار هنرمند به جرم تحریف اذهان فرق نداره شهروند و شهردار دزد و سروان چون هر بار پرنده ایی که می گیره توو قفس پر و بال لا غیرِ غذا نداره کم و کاست پُر نمی کشه حتی بکنی درو باز نداره سر و کار با آسمون و هوا خودش پاسبونِ واسه آبروی خلاف می کشه ماهی از آب اگه بگی چرا می گه می کشه ماهی عذاب لیز می خوره چون دنیا رنگِ روغنه نقاشش تویی مثل یاد مادرِ شب انفرادی که عین شمعه وقتی بسته روزَنه نور مهم نی وقتی قلبت روشنه مهم زنده مُردنه و فکرِ مستقل