Kishore Kumar Hits

Fadaei - Mohajer şarkı sözleri

Sanatçı: Fadaei

albüm: Hagh


یه صبح سگی تعریف می کنه پاورقی
زندگی چنیمه کلمه سرخ می شه تو روغن حشیش
ثانیه ها کثیف، آینه ها غریب
تکیه دادم به صلیبی که پیکر مسیحو درید
می چکه خون از سرم وقتی عمیق
فکر می کنم به شب ضربت علی
این همه سوال، ما دنبال جواب و دلیل
پی جهانی جدید، قید جهانو زدیم، رویا کویره
ترک های کفش تنها رفیق و شفیقت
انگار کره پادگانه، زندگی وظیفه
به اجبار ما هم در حال انجامش همیشه
حس می کنم یه روح پلید تو این تن شریف اسیره
خیاط کفن همیم، تو ذهن سمی شهر
هی می کشیم نفس عمیق
یه محشر مسری، گوله آتیشیم تبعه خورشید
تو یه منطقه قطبی، آواره
شاهد تجاوز عرب و فارسم به آبای آزاد خلیج
با یه قایق کاغذی
پر مسافر، مهاجر اقیانوسای عمیق
ولی محو میشم تو آفاق کویر
شهروند معرکه، در بند جبر
با یه لبخند تلخی که انگار زیادیه گردن به سر
نه سیاسیه نه داره پرونده قتل، فقط مهاجره
پول نداره که بمیره، پیدا نمی شه گور مفتی
مسافره ولی نه مقصد داره نه کوله پشتی
به آغوش باز دریا می رسه بالاخره رود پُرپیچ
مرزبان اسلحه تو دقیقاً بذار رو شقیقه م
بزن تیر آخرو و خلاصم کن از این وضعیت
راه فرارم شو، می گن بهار از نو میاد
بعد از این سرمای برادرکش، این شهر داره هواشم گرگ
کانون گرم خونواده میشه تو حرارت ذوب
نفرت می زنه تو سماور قول
مثل چایی تو نعلبکی
می کشم جام بلارم هورت
می دیدم دور گردنا دار و طناب
سیاست لب حوضی
وعده ها باد هوا
نه شب ظلمت رفت
نه اومده صبح امید
غروب جمعه بودیم، با حال خراب
بانگ درد به افق نفت، از خاور مصیبت
گوشا رو کر می کنه، لاله ها رو قطع
طوفان جهله و فقط می دونه راز باد و برگ
نمی گیره جلوی این فاضلاب و سد
سفری بدون سرفصل
وقتی مرزا خط های فرضی مغزن
سلامتی اون که پابرهنه کوهی رو فتح کرد
می نشست فقط واسه بند پوتین و بستن
شهروند معرکه، در بند جبر
با یه لبخند تلخی که انگار زیادیه گردن به سر
نه سیاسیه نه داره پرونده قتل، فقط مهاجره
پول نداره که بمیره پیدا نمی شه گور مفتی
مسافره ولی نه مقصد داره نه کوله پشتی
به آغوش باز دریا می رسه بالاخره رود پُرپیچ
کاش می شد کل کره رو یه قدمی زد
ولی حیف که یه مرز ابدی هست، رو نقشه نه
تو مغز من سیاهیا پاک نمی شن
باس خودمو پهن کنم رو بند رخت
ولی در اومده برگای پاییز تو زرد
می گشتیم انبار کاه و بیرون می بارید سوزن
زخم زبون مثل مورفین می پاچید تو رگ
به چشم آدم چوبیا جرمه آتیش بودن
امروز زندونی تن و تهش هم اسیر خاکی
انقدر نارو خوردی که زمینه سازی می کنی
با خودت هم غریبه باشی
شهروندارو می بینی و ترجیح می دی عضو قبیله باشی
سرباز بی سرزمین
می دونه بیشتره قدرت جیب از شهید
بعد بوی باروتی که توی ریه ش خزید
دیگه عادت کرده به بی مقصدی
برسه یا نرسه قصه به آخر
مهم اینه من تشنه جاده م
قدمام روی تیغ دشنه عالم
مثل عقربه می چرخیم همه گرد یه ساعت
شهروند معرکه، در بند جبر
با یه لبخند تلخی که انگار زیادیه گردن به سر
نه سیاسیه نه داره پرونده قتل، فقط مهاجره
پول نداره که بمیره، پیدا نمی شه گور مفتی
مسافره ولی نه مقصد داره نه کوله پشتی
به آغوش باز دریا می رسه بالاخره رود پُرپیچ

Поcмотреть все песни артиста

Sanatçının diğer albümleri

Benzer Sanatçılar