وای از این عمر که یک لحظه دریغ سهل و آسان نگذشت سبزه زاران من از قحطی باران مردند... خشکه زارم منو از رحمت باران تو مایوس شدم ماه من رفتی و من اسیر چشم پیر سوسوزن فانوس شدم ماه من رفتی و من از تو که مایوس شدم اسیر فانوس شدم عشق من رفتی و من از تو که مایوس شدم اسیر فانوس شدم سالهاست خشکم و خشکیده لبم سالهاست در عطش عشق تو در تاب و تبم آره در تاب و تبم سالهاست در عطشی میسوزم چشمه ی آب سرابی ز تو من می طلبم آره من می طلبم آن کویر خشک و سوزان تو از دشت من آبادتر است آره آبادتر است ابر زندانی شبهای تو از ماه آزاده و شبگرد من آزادتر است آره آزادتر است آره آزادتر است عشق من رفتی و من از تو که مایوس شدم اسیر فانوس شدم ماه من رفتی و من از تو که مایوس شدم اسیر فانوس شدم