ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او دیوانه گردد عقل او آشفته گردد خوی او در عشق چون مجنون شود سرگشته چون گردون شود آن کو چنین رنجور شد نایافت شد داروی او ای عاشقان ای عاشقان معشوق را جویان شود دکان او ویران شود بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او بنگر یکی بر آسمان بر قله روحانیان چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بیطبل و دهل بر قلعه آن کس بررود کو را نماند اوی او بنگر یکی بر آسمان بر قله روحانیان چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او ای ماه رویش دیدهای خوبی از او دزدیدهای ای شب تو زلفش دیدهای نی نی و نی یک موی او داند دل هر پاک دل آواز دل ز آواز گل غریدن شیر است این در صورت آهوی او من چند گفتم های دل خاموش از این سودای دل سودش ندارد های من چون بشنود دل هوی او ای ماه رویش دیدهای خوبی از او دزدیدهای ای شب تو زلفش دیدهای نی نی و نی یک موی او ای عاشقان ای عاشقان