نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن ♪ نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن ♪ چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن ♪ سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن ♪ بسرای تا که هستی که سرودنست بودن بسرای تا که هستی که سرودنست بودن به ترنمی، دژ وحشت این دیار بشکن شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن ♪ ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا تو ز خویشتن برون آ، سپه تتار بشکن ز برون کسی نیاید چو به یاری تو اینجا تو ز خویشتن برون آ، سپه تتار بشکن نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن